ریحانه و کاغذ A4
این مطلب برمیگرده به اوایل ماه رمضون که من ختم قرآن رو شروع کرده بود اون وقتا ریحان عسلی خوابت مثل الان نبود بعداز ظهرها سر وقت میخوابیدی منم از فرصت استفاده میکردمو قرآن میخوندم اما اون روز خیلی کار داشتمو تا وقتی ریحانی خواب بودی نتونستم قرآن بخونم واسه همین مجبور شدم اون وقتی که بیداری بخونم اما چه خوندنی اسباب بازیهاتو گذاشتم جلوت که بازی کنی اون موقع هنوز نمیتونستی درست و حسابی چهار دستو پا بری اما شیطونی های خودتو داشتی خلاصه اینکه واسه اینکه چند صفحه ی آخر اون جزء رو بتونم بخونم یه کاغذ دادم دستت که اینم آخر و عاقبت کاغذ دادن به بچه ای موش کوچو...