ریحانه و مهمونی شب یلدا
سلام
مامان بزرگ (پدری ) و عمو عبدالله قرار بود با پرواز بیآن تبریز اما از اونحایی که تبریز یه چند روزیه مه آلوده پرواز کنسل شد و امروز با ماشین دربستی خودشون رو به شبه چله رسوندن
همونطور که تو پست قبلی گفتم ما هر ساله می ریم خونه مادر شوهرم شب یلدا دور هم جمع میشیم
امسال هم که یه یه ماهی میشد مادر شوهرم تهران پیش خواهر شوهری بودن همه دور هم جمع نبودیم تا دیشب
مادر شوهری هم زحمت کشیده بودن واسه نوه های کوچیکتر کادو خریده بودند دستتون درد نکنه
خاله ستاه هم واسه تولد ریحانی یه عروسک خوشگل و یه اسباب بازی lego خریده بودن که داده بودن به مادر شوهرم که بیاره واسم خواهری دستتون درد نکنه
کادوهای مادر جونی (مادری ) هم رسید به دستم تا اتمام کادوها در ادامه پست تولد ریحانی همه رو یه جا میذارم
قبل از اینکه بریم خونه مادر شوهری همسایه پایینی که امسال همه ی خونواده اش خونشون دور هم بودن به من هم زنگ زد و گفت بیا دور هم باشیم و تنها نشین خونه آخه میدونست من چقدر واسه بابا بزرگم ناراحتم
منم که خواهرشون زایمان کرده بودن و نتونسته بودم برم ببینم دیدم فرصت خوبیه و کادویی هم که تهیه کردم کادو کردم و رفتم پایین
اینم ریحانی قبل از رفتن به خونه همسایه
دست می ذاشتم روی بینیش و بوق می کردم تا بتونم ازش عکس بگیرم میخواد دست بذاره رو بینی من و ...
ریحانی قبل از رفتن به خونه مامان بزرگش
ریحانی از بچگی به صدای خش خش پلاستیک فریزر خیلی علاقه داشت اینجا عسل داره واسش صدای خش خش ...
ریحانی و کادو مامان بزرگ
ریحانه و امیر علی در حال خوردن شکلات
ریحانی در حال بازی با عروسک امیر علی خودشم یکی از این عروسکا داره اما بزرگه باید یه کوچولوشو واسش بخرم
چون شعر میخونه ریحانی خیلی خوشش میآد و حاضر نبود دل ازش بکنه امیر علی هم بیچاره میخواست بازی کنهمجبور شدیم تایم بذاریم نصف مال من نصف مال تو !
اینجا آخر مهمونیه باز ریحانی چشمش به عروسک افتاد و ...