ریحان عسلی  ریحان عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه سن داره

◕‿◕ ریحان عسلی ◕‿◕

من و دردودلم برای پدر بزرگم

1390/10/1 19:08
943 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

 

امروز عکسای مراسم رو که دیدم شوشو هم خونه بود ریحانی گریه میکرد بغلش کردم شوشو نشست و یکی یکی عکسا باز شدن امروز خاله ستاره برام ایمیل کرد

تا دیدم اعلامیه شو زدم زیر گریه هق هق خیلی دلم گرفت همسری از گریه ام یه جوری شد دیدم دست و پاش گم کرد زودی close زد و نذاشت بقیه عکسارو ببینم ریحانه رو از بغلم گرفت رفتم زیر نور گیر خونه نشستم و هی گریه کردم

 

خدایا بیامرزدتت خیلی مرد خوبی بودی الهی جات تو بهشت باشه

قبل از اینکه عکسارو ببینم حوالی ساعت 1:30 ظهر بود با مامانم حرف میزدم میگفت رفتم غسال خونه دیدم صورتش خیلی خوشگل شده بود میگفت این چند روزا قبل از فوتش خیلی بهتر شده بود کسی فک نمیکرد بخواد بمیره

میگفت تازه حموم داده بودیم و صورتشو اصلاح کرده بودیم رنگ و روش باز شده بود میگفت وقتی فوت شد بابام بالا سرش بوده از لحظه جون دادنشم برام گفت که چه راحت تموم کرده

عزیزم چقدر برام عزیز بودی این بار که اومدم پیشت نشناختیم 2 هفته گذشت تا منو یادت اومد تورو خدا به خوابم بیابیا ای عزیز ترینم

سعی میکنم برات نماز بخونم حداقل کاری که میتونم هرچند که خودت سروقت همیشه همین که  اذان میداد رو به قبله بودی حتی این آخریا هم میخوندی که دیگه بابا و عمومینا گفتن با این حال و روزت خدا دیگه از شما نماز خوندن نمیخواد اینم بگم حتی آخ هم نگفتی ناله نکردی هیچ وقت صدای نالت و از درد نشنیدم بزرگ ما بودی عزیزم تا ابد تا لحظه ایی که جان بر بدن دارم عاشقانه دوستت دارم

این بار که بیام بوشهر باید بیام خونه ابدیت ای خدا...  روحش شاد امیدوارم با انبیاء محشور بشی

با خواهری ها که صحبت میکردم میگفتن نه اینکه خوب بودی و انگاری میدونستیم جات اون دنیا خیلی خوبه اصلا دلمون نمیخواست گریه کنیم

خیلی راه دور بده متنفرم خدایا

من حتی نتونستم تو مراسمت باشم مثلا من دختر بزرگ بابامو و نوه بزرگت بودم منو ببخش راه مجالم نداد هر وقت می اومدم بوشهر  زود می اومدم پیشت یادش بخیر وقتی من عروسی می کردم حالت خوب بود و حتی عروسیمم اومدی

مامان میگفت مراسمت خیلی خوب پیش رفت جوری که غریبه ها  قبل از اینکه عکست رو ببینن میگفتن شهید ببین چقدر خوب بودی بابابزرگ 

دوستای خوبم که این پست رو میخونید ببخشید اگه با خوندن این مطلب ناراحتتونکردم دلم خیلی گرفته بود گفتم بیام بنویسم شاید یکم خالی بشم

ممنون میشم که واسه بابابزرگم و همه ی رفتگان یه فاتحه بدبد چیزی که الان خیلی محتاجشه

پيام تسليت

روحت شاد و یادت گرامی باد

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

جغله كوچولو
26 آذر 90 16:50
جغله: سلام ... خوبين شما تبريك ميگم وبلاگتون خيلي خوبه ...... در ضمن باعث افتخارمه اگر منم به لينك دوستان خود اضافه كنيد... خوشحال ميشم به وبلاگ من هم بيايد ... موفق و سلامت باشيد.
مامان آرمان
26 آذر 90 17:42
سلام.
روحشون شاد.

سلام مرسی نازنین
مریم
26 آذر 90 18:08

اشکم در اومد عزیزم خیلی سخته واقعا...

ببخشید نمیخواستم ناراحتتون کنم
حسنی
26 آذر 90 18:11
خاله از عسکاش ملومه خیلی ناناسی و مهلبون بوده

خیلی مریم جون خیلییییییییییییی
ستاره
26 آذر 90 19:02
ايشالا خدا رحمتش كنه من كه عكسش گذاشتم رو ميز تا ميبينمش ميزنم زير گريه يادم مياد كه يه خنده هايي ميكرد از ته دل كه از خنداش ميخنديديم بعد يه بنده خدايي .........دلش نميخواست بخنده

ایشالا...
دیگه یادم ننداز...
فاطمه
26 آذر 90 19:24
تسلیت من رو هم پذیرا باشید.

مرسی عزیزم
از آشناییتون خوشبختم ایشالا بتونیم دوستای خوبی واسه هم باشیم
مامان یاس
26 آذر 90 20:02
خداوند رحمتشان کند من براشون فاتحه میفرستم وبرای شما وریحاانه خانم گل هم 14 تا صلوات خداوند شما را حفظ کند.خوشحال میشوم به وبلاگ ما هم سربزنین ونظرتون را بدید
التماس دعا
یا حسین

ممنونم خدا رفتگان شما رو هم بیآمرزه
عزیزم آدرستو اشتباه گذاشتی چطوری بیآم پیشت نازنین
dp
26 آذر 90 23:14
با سلام مجدد. به لطف خداوبلاگ ملیسا خانم باز هم با عکسهای جدیدش به روز شد .خوشحال میشیم اگر به وبلاگ ملیسا جوون سری بزنید . و ممنون می شیم اگر با یه خ یادگاری ؛ آینده ملیسا جوون رو با خاطرات قشنگ امروز شیرین کنید . ما رو از نظرات خودتون بی نصیب نکنید.

سلام باشه میام پیشتون
شیدا مامان کیمیا
27 آذر 90 0:04
سلاااااااام
منم از خوندن مطلبتون خیلی ناراحت شدم خدا رحمتشون کنه بیشتر هم برا شما به خاطر دوری راهتون ناراحت شدم خیلی سخته

سلام
مرسی از همدردیتون
ببخشید قصد ناراحت کردنتون نداشتم خدا رفتگان شما رو هم قرین رحمت کنه
محمد
27 آذر 90 12:05
غمتان سنگین است کلامی برای تسلی نیست صبر زمان یارتان باد
روحش شاد ویادش گرامی

ممنونم

مامان محیا
27 آذر 90 13:33
ناراحت شدم...خدا رحمتش کنه..

ببخشید قصد ناراحت کردنتون نداشتم
ممنونم خدا رفتگان شما رو هم بیآمرزه
مامان یاسمین زهرا
27 آذر 90 23:21
خدا رحمتشون کنه و انشاا... روحشون قرین آرامش باشه

ممنونم انشاا...
خاله ی امیرعلی
2 دی 90 23:09
روحش شاد سیما جون خدا بهتون صبر بده
همین الان یه فاتحه براشون خوندم مارا در غم خود شریک بدونید

مرسی عزیزم خیلی لطف کردی
خدا پدر شمارو هم قرین رحمت کنه گلم