ریحانه و لباس عروس
این لباس عروسو مادر جون(مادری) واست خریده و از بس لباس داری نمیدونم کدومو تنت کنم هنوز چند تا از لباسای سیسمونیت بدون استفاده مونده این لباسو چند شب پیش که داشتیم میرفتیم خونه عمو یحیی تنت کردم بابایی میگفت مگه داریم میریم عروسی منم گفتم روز به روز ریحانه داره بزرگ میشه از عروسی دختر عمو و پسر عموهای ریحانه ام که خبری نیست حداقل یه بار تنت کرده باشم آخه ریحانه در حال رشد کوچیک میشه اونوقت دلم میسوزه که کاش یه بار تنش کرده بودم
وقتی رفتیم خونه عمو یحیی همه استقبال کردنو هی میگفتن چه خوشگل شده تو این لباس و ازت عکس میگرفتن
اینم عکسای ریحانه تو لباس عروس
هرکاری میکردم که دست نزنی نمیشد واز لباست خوشت اومده بود هی میگرفتی دستت
خوشگل مامان قوربونت برم من
خونه عمو یحیی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی