ریحان عسلی  ریحان عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

◕‿◕ ریحان عسلی ◕‿◕

ریحانه و گوشواره

یکی از کارای که وقتی مامانی (مامان خودم)پیشم بود اقدام به خریدن گوشواره واسه نانازم ریحانه بود من که خیلی مشکل پسندم کلی این زرگریو اون زرگری رفتم تا بالاخره این گوشواره رو پسندیدمو خریدم امیدوارم ریحانه هم خوشش اومده باشه   هر کی که دیده خیلی خوشش اومده و گفتن قشنگه حالا راست یا دروغشو نمیدونم گوشواره ریحان قوربونت برم من      با این طرز نگاه کردنت ...
26 تير 1390

ریحانه به روایت تصویر

سلام عزیزم این روزا خیلی شیطون بلا شدی کمتر میشینی همش میخای یکی زیر بغلتو بگیرهو راه بری یا اینکه تو بغل باشی چند روزه پیش بابایی برات عروسک خریده بود گذاشتم جلوت بازی کنی ازش ترسیدیو گریه کردی یکی دوساعتی طول کشید تا باهاش بازی کردی     اینجا از عروسکت میترسیدی میذاشتم جلوت پسش میدی من عاشق این لباسیم که تنته آخه این اولین کادویی که مادر جونی(مامان من) بهت داد وقتیکه رفته بودیم واسه تعیین جنسیت و معلوم شد دختری وقتی هم از بازی با اسباب بازیهات خسته میشی با پاهای قور قوری بازی میکنی دیروز من ملافه رو کشیدم روت و وقتی برداشتم کلی خندیدی و خ...
25 تير 1390

عکسهای آتلیه ریحانه جونم

سلام من این عکسارو وقتی مادر جون (مادری) و خاله ستایش پیشمون بودند گرفتم دقیقا یه روز قبل از واکسن 6 ماهگی دوشنبه 90/03/23  عکسا گرفته شده و یکشنبه 90/03/29 تحویل گرفتم اما به خاطره تنبلی آقای پدر که  نه عکسارو خودشون اسکن میکردند  نه دستگاه رو می آوردند خونه  تا الان به تاخیر افتاد                      ...
23 تير 1390

7ماهگی

سلام عزیزانم ریحانه ی عریزتر از جانم  ماهگیت مبارک   خداوندا من هم فرزندم را به تو می سپارم که تو ، بهترین نگهبانی. خدایا مرا یاری رسان تا فرزندم را انسان تربیت کنم، با شأن انسانی. خدایا طعم لذیذ انسانیت را به او بچشان و عاقبت بخیرش کن.       ...
22 تير 1390

یک شب با مادر جون

سلام پريروز90/04/19 مادر جون (پدري) ريحانه جون     بعداز مدتها منت بر سرمون گذاشتنو تشريف آوردن منزل ما ديروز بعداز خوردن ناهار ميگفت ميخام برم خونمون آخه آقا موسي(عموي ريحان) از تهران ميآد منم گفتم نه بمون بعدا ميري حالا وقت زياده مادر جوني هم ميگفت نه آخه آقا موسي تنها ميمونه منم ديگه اصرار نکردمو حالا که میخاید بريد باشه اما شامتونو بخورید بعد برید خونتون  بعداز اتمام شام مامانی یهو ازآقا موسی که داشت فیلم نگاه میکرد پرسید که شیر فلکه اصلی آبو( چند وقته پیش پول آب مامانینا ١٣٠٠٠٠٠ اومده بود بعدکه به اداره آب رفتن که بررسی کنن معلوم شده بود که یه لوله زیر زمین ترکیده بود و این...
22 تير 1390