ریحانه به روایت تصویر
سلام
عزیزم این روزا خیلی شیطون بلا شدی کمتر میشینی همش میخای یکی زیر بغلتو بگیرهو راه بری یا اینکه تو بغل باشی
چند روزه پیش بابایی برات عروسک خریده بود گذاشتم جلوت بازی کنی ازش ترسیدیو گریه کردی یکی دوساعتی طول کشید تا باهاش بازی کردی
اینجا از عروسکت میترسیدی
میذاشتم جلوت پسش میدی
من عاشق این لباسیم که تنته آخه این اولین کادویی که مادر جونی(مامان من) بهت داد وقتیکه رفته بودیم واسه تعیین جنسیت و معلوم شد دختری
وقتی هم از بازی با اسباب بازیهات خسته میشی با پاهای قور قوری بازی میکنی
دیروز من ملافه رو کشیدم روت و وقتی برداشتم کلی خندیدی و خوشت اومده بود
بدون شرح!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی