ریحانه و baby
ریحانه که چند وقتیه یاد گرفته میگه بابا ماما حسابی خودشو تو دل بابایشش جا کرده و هی از طرف باباییش قربون صدقه میره
چند وقته پیش که از مهمونی برمی گشتیم مثه روال همیشه من ریحان عسلیو گذاشتم زمین و اسباب بازیهاشو دادم دستش تا بتونم لباسامو در بیارم همینطور که داشت بازی می کرد از خودش صداهای عجیب در میآورد و هی میگفت bay bay bay _ bi bi bi bi
بعداز اون هم گفت baby
من وبابایی به هم یه نگاهی کردیمو بعد بابایی گفت چی ریحانی ریحانه دوباره تکرار کرد baby دیگه بابایی رو کجا میدیدی تورو بغلت کردو یه بوسه گنده ازت گرفتو خوشحال از اینکه ریحانیش میگه baby منم گفتم بچه ها تو این سن حرفا و صدا های نا معلومیو از خودشون در میآرن اما بابایی که قبول نمیکرد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی