ریحان عسلی  ریحان عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

◕‿◕ ریحان عسلی ◕‿◕

ریحانه و اولین مهمانی افطار

1390/5/19 13:00
1,299 بازدید
اشتراک گذاری

زیبا

دیروز حوالی ساعت 3  بعدازظهر بود که بابایی niniweblog.com زنگ زد  واسه افطار چه چیزایی لازم داری تهیه کنم منم تعجب کردم من همه چیز دارم و چطور شده ک بابایی میگه هرچی میخوای بگو من بخرم بیارم

منم گفتم مرسی چیزی کم ندارم همه چیز خونه هست تا اینکه بابا گفت مگه قرار نیست امشب آبجینا (عمه ریحان) واسه افطاری بیآن خونمون من هم که بی خبر از همه جا گفتم نمیدونم کسی چیزی به من نگفته پریشب که رفته بودیم خونه آقا یحیی (عموی ریحان ) انگاری گفتن همین جوری میآیم چون من بچه کوچیک دارم نمیخوایم که تو زحمت بیفتید که من نشنیده بودم

خلاصه اینکه منم یه لیست دادم به باباییی که تهیه کنن و واسه افطاری تدارک ببینیم

همینجا از زن عمو لیلا تشکر میکنم که همه ی زحمتهای آشپزی به عهده ی ایشون بود همونطور که گفته بودم ریحانی اصلا بغل کسی نمیره و همش چسبیده بودبه من و منم دیگه نتونستم به همه ی کارام برسم

افطارمون:نون و پنیر محصل_حلوا شکری _خرما _سالاد الویه

شاممون:سوپ_ کوکو ماکارونی _برنج و کباب

 

ریحان سر سفره افطار

ریحان عسلی

ریحان عسلی

آخر شب ریحانه یه یک ساعتی خوابید و اینجا تازه بیدار شده اونی که شال سرشه عطیه جونه دختر عموی ریحان این فسقلی خانم هم عسله آخرین نوه دختری از طرف خونواده پدری قبل از ریحان عسلی ما

عطیه_عسل_ریحانه

زن عمو لیلا به همراه شوشو و عسل جونشون 


عمو عبدالله_زن عمو لیلا_عسل_ ریحانه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان پارسا
19 مرداد 90 15:01
دست زن عمو درد نکنه،ایشالا ریحانه جون بزرگ میشه میره کمک زن عموش
خاله ی امیرعلی
19 مرداد 90 17:42
واااااااااااااااااااااااااااااای دلم ضعف رفت من گشنم شد اخه
همیشه به مهمونی و خوشحالی انشالا

مرسی نازنین
مامان سارا
20 مرداد 90 8:56
وااااااااااااااي چه غذاهاي خوشمزه اي دلم آب افتاد عكسها هم خيلي ناز بود
مامان زهرا نازنازی
30 مرداد 90 4:06
خوشحال میشم با این عکس ریحانه جون در بازی وبلاگی ما شرکت کنید

باشه توی فرصت مناسب شرکت میکنم الان یکم سرم شلوغه