ریحان عسلی  ریحان عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

◕‿◕ ریحان عسلی ◕‿◕

ریحانه و محافظت از سرما به روش بابایی

1390/6/28 0:53
652 بازدید
اشتراک گذاری

دنیای زیبا

سلام

ریحانی بلا و شیطونه مامانی شبها همش روي شکمی من اصلا شب درست و حسابي نميتونم بخوابم چون بايد خيلي حواسم بهت باشه

این مطلب برمیگرده به صبح روز جمعه که شما و بابایی از خواب زود بیدار شدید آخه حقم دارید که صبح زود پاشید من که تا صبح کشیک شما میدم از بس توی خواب در حال حرکتی اصلا یه جا نمی خوابیدی  360 درجه میچرخی  بابایی هم که قوربونش برم از وقتی سرش روی بالشت میذاره خوابه تا وقتی که ساعت زنگ بزنه بیدار میشه

صبح جمعه خیلی هوای خونه سرد بود عزیزم نه اینکه بهت بی اعتنایی کرده باشما نه اما وقتی دیدم بابایی بیداره تورو سپردمت دست بابایی و سرمو کردم زیر پتو تا خواب از چشام نپره اما چه خوابی مگه صدای بابایی میذاشت

با بابایی همچین سرو صدایی به راه انداخته بودید  آخه بابای خوب دختر خوب بذارید من بخوابم شما خوابتونو کردید بیچاره من موندم وسط پدر و دختر

هیچی دیگه میشنیدم که بابایی میگفت ریحانه به من نگاه کن بخند دخترم  میدونستم داره ازت عکس میگیره اما چرا و چطوریشو حوصلم نبود نگاه کنم

تا ظهر که داشتم عکسای مموری دوربینو می ریختم توی کامپیوتر عکساتو دیدم بعدا فهمیدم که علت عکس گرفتن واسه چی بوده

برای اینکه صبح سردت نباشه پتو پیچت کرده بود تا یه وقت سرما نخوری  

ببین چه بابای خوبی داری چقدر به فکرته ریحان عسلی

کلی با دیدن این عکسا خندیدم

 

ریحان عسلی

ریحان عسلی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

مامان نفس طلایی
28 شهریور 90 1:01



بابای یاسمین زهرا
28 شهریور 90 1:08
ماشاا... چه مامان فعالی داری ریحان جون همیشه آپه


ریحانه
28 شهریور 90 1:22
ای جونمی.
ساندویچ ریحانه.
چقدر هم خانم خانما خوش اخلاقه اول صبح.

آره ماشالا خیلی خنده رو وقتی بیدار میشه
مامان ماهان عشق ماشین
28 شهریور 90 3:00
ماشالله.چه دختر حرف گوش کنی هم بوده ها.خیلی ناناس خندیده.
خاله ستاره
28 شهریور 90 9:27
خيلي عكسهاي جالبي بودن قربونش بشم كه مثل مامانش سيبه خنده اس


خاله ستاره
28 شهریور 90 9:30
چه باباي باحالي داره لحظه ها رو شكار ميكنه
مامان کوثر
28 شهریور 90 11:46
هی وای من چه پدر دختر بلایی چه میخنده هم این کوچوبوی ناز کجایی خواب های دوران جوانی که دیگه گیر نمیاد از دست این وروجک ها

آره واقعا دلم میخواد یه روز کامل یه دل سیر فقط بخوابم
خاله هدي ياسي زر زر و لوبياي سحرآميز
28 شهریور 90 13:41
ميگما مامان ريحانه جون توجه داري همش تو ليست به روز شده ها هستي؟؟ خب دخته (دختر) يه سري هم به وبلاگ خواهرزاده هاي من بزن و نظر بده تا روح و روانمون شاد بشه نكنه قهر كردي ولي اطلاع ندادي؟ من كه مدام دارم اظهار فضل مي كنم و ميام سر مي زنم. جلو باباي ياسي زشته (بالاتر برات نظر گذاشته) ميگه معلوم نيس اين خواهر زن ما چي گفته يا چي نوشته كه اين بنده خدا ديگه سري بهمون نمي زنه! بيا دخته منتظريم

من که امروز اومدم به وبلاگتون و نظرمو گذاشتم چک کنی میبینی
خاله هدي ياسي زر زر و لوبياي سحرآميز
28 شهریور 90 13:42
راستي يادم رفت،‌ دخمل گلتو ببوس. هر روز شيرين تر مي شه
خاله هدي ياسي زر زر و لوبياي سحرآميز
28 شهریور 90 13:50
يه سوال فني-تخصصي ديگه؟ شما مگه كجا زندگي ميكنيد كه هوا اينقدر سرده؟ فكر مي كردم بوشهريد يا حداقل دور و بر جنوب باشيد
اگه از احوالات هواي شيراز بپرسيد شبها تا صبح بسيار ملسه (عاليه درجه يك) ولي سرد نيست. در طول روز گرما را همچنان احساس مي كنيم ولي نه زياد.

جوابتو خصوصی دادم چک پلیز
خاله ی امیرعلی(الهه)
28 شهریور 90 16:04
دست بابایی درد نکنه با این عکسای نازی که انداخته قربونش برم چقدرم بامزه میخنده فداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااات ریحان عسلی خشگل خنده رو
مامان ماهان عشق ماشین
28 شهریور 90 17:23
سلام.ممنون که سر زدی.من یه سر به اون وب زدم و نظر هم نوشتم ولی جواب ندادن.توی آخرین پست نوشته بود دانشگاه قبول شده و دیگه وقت نداره خیلی آپ کنه.
مامان سارا
29 شهریور 90 7:29
سلام
بالاخره موفق شدم وارد وبت بشم
چه عكسهاي بامزه اي گذاشتي
از اول همه عكسهاشو ديدم.
براي اومدنت خيلي خوشحال شدم
بايد بزاري من ازش يه گاز كوچولو بگيرم تا دلم خنك بشه

خوش اومدی زیارت قبول همیشه به این سفرا
به همین خیال باش
آب خنک بخور تا دلت خنک شه
خاله سودابه
29 شهریور 90 8:32
سلام وای چه نینی داریم ما پسته خندونه همیشه معلومه که نینی تازه از خواب بیدار شده


خاله سودابه
29 شهریور 90 8:33
عکس اولیش چقد شبیه بچه گیهای من شده یه عکسی داشتم کنار باغچه ازم گرفتن عکس 2 سالگیم عکس اولی ریحان شبیه اون عکس منه

پس خوش به حالت شده
خاله سودابه
29 شهریور 90 8:34
دقیقا همینجوری بود موها فرفری رفته بود بالا


خاله سودابه
29 شهریور 90 8:36
کنار ریسه های انگور میخوابونیش که راحت دستش برسه خوابیده یه تکونی بهشون بده

نه از خواب که بیدار میشه باید یه تکونی به ریسه ها بده
مامان پارسا
29 شهریور 90 16:56
چشاشوووووووووووووووووووووو