ریحانه و شلیل
سلام
اون شبی که از مهمونی عمو مهدی برمی گشتیم توی ماشین خوابت برد تا رسیدیم خونه خوابیدی و یه نیم ساعت بعدش که میخواستی شیر بخوری من واسه اینکه پوشکتو عوض کنم چراغ رو روشن کردمو نور چراغ خواب رو از چشات گرفتو حسابی شاد و شنگول شدی
اونقدر سر حال شدی که بابایی هم که داشت شلیل میخورد دستتو درازکردی که بگیری ازش قوربون این اداهات بشم من
بعد منم باز چراغ رو خاموش کردم و با نور تی وی که روشن بود بسنده کردم تا دوباره خوابت بگیره که بعد از حدود نیم ساعت بازی کردن دوباره خوابیدی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی