ریحانه و نی نی صدرا
سلام
الان که دارم این مطلبو مینویسم از خونه مریم (دختر عموی ریحان عسلی ) اومدیم و عزیزم الان خوابیدی
رفته بودیم دیدن نی نی صدرا (پسر عمه ی امیر رضا) خواهر شوهر مریم خدا بعداز 12سال این نی نی رو بهشون داده بود صدرا دومین نی نی که ریحانی بعد از تولد خودش دیده
ریحانی خیلی بهت خوش گذشت اونجا همش با امیر رضا مشغول بازی بودی یا توی آشپزخونه با کابینت ها بازی میکردی
از شوق دیدن نی نی یادم رفت با نی نی صدرا ازت عکس بگیرم که برات یادگاری بمونه
توی فایل عکس هات که نگاه کردم دیدم با امیررضا عکس داری و گفتم از هیچی بهتره و یکمی با موضوع همخونی داره
ریحان عسلی و امیررضا اینجا 6 ماهه ایی
بعدا نوشت: همونطور که اول پستت نوشتم تا رسیدی خونه خوابیدی منم اومدم به وبلاگت یه سری بزنمو در مورد امروز برات مطلب بنویسم
الان ساعت 8:49 شب که دارم در ادامه مینویسم
از دست تو ریحانی همینطور که داشتم به کامنت های خاله ستاره جواب میدادم یهو یه صدایی از اتاق اومد بر گشتم ببینم که چی شده اومدم توی اتاق دیدم از خواب بیدار شدی و سطل آشغال رو وارونه کردی هی وای من !
خوشبختانه من فقط آشغال خشک مثله پوست شکلات و کاغذ و گوش پاک کن میریزم توی سطل اتاق که اونم دیگه باید بزارم بالا دور از دسترس اطفال ...!!!
تازه از خواب بیدار شدی ریحان عسلی