ریحان عسلی  ریحان عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

◕‿◕ ریحان عسلی ◕‿◕

ریحانه و تمرین ایستادن

1390/7/3 11:29
402 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

ریحانه عسلی در آغاز راه رفتنی قوربونت برم من

دیشب که الان بامداد روز یکشنبه 90/07/03 شده  و از فردا مدرسه ها باز میشن عمو رحمانینا خونمون بودن

موقع شام که مثه همیشه بغله من بودی تا غذا بخوری (بابایی اینجور مواقع  که میشه اصلا تورو نمیشناسه )ز 

وقتی که سیر شدی اومدی با کمک شونه هام وایستادی تو اون لحظه امیر علی که داشت با بطری نوشابه بازی میکرد همه داشتیم به امیرعلی نگاه میکردیم دستتو از روی شونه هام برداشتی و بدون کمک یه چند ثانیه ایی ایستادی  من هم بابایی رو صدا کردم که ای وای ببین ریحانه خودش ایستاده

بعد از اون هم وقتی داشتیم میوه می خوردیم اومدی که بهت هلو بدم باز خودت بدون کمک ایستادی انگاری دیگه کم کم داری آماده میشی واسه اینکه بدون کمک بایستی وبعد از اون راه بری قالِب ها و شِکلَک هایِ لـاولیـ و بیوتیـ

دیگه نمیدونم هی وای من شده یا خوش به حال من شده  !!! leila-diyako

Orkut - Dividers

 

بعداز رفتن مهمونا باز ریحانی ایستادی که منم ازت عکس گرفتم اینجا چهارمین باره که بدون کمک  ایستادی عزیزم leila-diyako

ریحان عسلی

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

آنــدیــآ دُخــمــل ِمــآ
3 مهر 90 1:55
آفرین ریحان جون
بدو بدو کن
بریز بپاش
ماشالاااااا
چه ناز راه میره دخترمون


مامان پارسا
3 مهر 90 7:20
سلام
به به میبینم که ریحانه جون یواش یواش در حال کسب تواناییهای لازم برای کن فیکون کردن خونه هستنمن از الان بابت اضافه کاریهایی که بدلیل آتیش پاره بودن ریحان جان قراره براتون پیش بیاد بهتون تبریک و خسته نباشید میگم مامانی
امیدوارم همیشه تو سخت ترین مراحل زندگیت بتونی محکم روی پاهات بایستی عزیزم و در پناه مهربانی خدا و با پشتوانه ی حمایت بابا و مامان عزیزت به سوی موفقیت و شادکامی قدم برداری

باشه ..... جون منم چند وقته دیگه حالتونو میپرسم
خاله ستاره
3 مهر 90 15:46
ريحاني نه اينكه داره ميره بوشهر به ديدن پدر جوني اش هي داره خودشو برا همه چي آماده سازي ميكنه حس ششم بهش گفته داره ميره
خاله نسرین.مامان صدف و سپهر
4 مهر 90 14:56
مبارکه .مامانی جون اولین ایستادنا و قدم زدنا در عین حالی که شیرینه خیلی خطرناکم هست .باید مراقبتتونو صدبرابر کنین .چیزای خطرناکم از جلوی دست این عسل خانم بر دارین.

حتما مرسی از یاد آوریهای تون