ریحان عسلی  ریحان عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

◕‿◕ ریحان عسلی ◕‿◕

ریحانه و این روزاش

1390/7/12 21:00
580 بازدید
اشتراک گذاری


سلام عزیزه مامانی

این روزا خیلی داره بهت خوش میگذره همش میریم بیرون و کمتر تو خونه اییم هوا هم از وقتی اومدیم بی یو خیلی بهتر شده
دیشب رفتیم پاساژ زیتون و برات لباس و جوراب شلواری خریدم
عمه ی سامی (پسر خاله سامی) هم  اونجا دیدم و کلی قربون صدقت میرفت بعد از اون هم رفتیم خونه مادر بزرگ (مامان پدر جونی) با باران (دختر عموی مامانی) و خاله ستایش کلی بازی میکردی و خوش بودی موقع رفتنی کالسکه سامی رو هم برداشتم که اگر خواستم پیاده جایی بریم کمتر اذیت بشیم

از همینجا از خاله ستاره و سامی از بابت کالسکه تشکر میکنم

پ.ن: از همه ی دوستای خوبم عذر خواهی میکنم اگه نمیتونم زود زود بیام به وبلاگاتون سر بزنم ایشالا وقتی رفتم تبریز جبران این روزا رو میکنم

کامپیوتر داداشم فونت فارسی نداره (واسه بعضی از دوستان که کامنت  فینگیلیش میذارم به این دلیله)لب تاب سودی هم که ریحانی نمیذاره تا میخوام بشینم هی می آد توی دست و پام و کلی کلافم میکنه خلاصه اینکه همین که وبلاگمو آپ میکنم خیلی هنر کردم

ریحانی روی ماشین پدر جونی (قابل توجه سامی)

ریحان عسلی

ریحانی در حال خراب کاری

ریحان عسلی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

خاله ی امیرعلی
12 مهر 90 20:07
قربونتبرم عسلی که بهت خوش میگذره منم هوس مسافرت کردم عاشقتم ریحاناجونم دوست دارم سبدسبد
غزلک*مامان فسقلی*
12 مهر 90 22:14
سلام عزیزم
امیدوارم سفر بهتون خیلی خیلی خوش بگذره
مواظب ریحان عسلی ما هم باشید

مرسی عزیزم
خاله ستاره
12 مهر 90 23:19
سامي:كي گفت ريحانه رو ماشينه پدرجونه من بشينه؟بهش بگو بيا پايين تا عصبي نشدم باهاش دعوا نكردم

ریحانه میگه :پدر جونی ماله تو تهنا نیست سامی
خاله ستاره
12 مهر 90 23:19
ريحاني خيلي خوشش مياد دستمال كاغذي بريزه تو خونه

آره والا

سام
12 مهر 90 23:20
ريحانه ريموته ماشينه پدر جون ماله خودمه ها بهش دست نزنيا

نه من که پسر نیستم که عاشق ماشین باشم ماله خودت

خاله ستاره
12 مهر 90 23:23
خواهش ميكنم كالسكه قابل ريحاني نداره.شما فعلا از گرما لذت ببرين تا ببينم چي ميشه

هوا خیلی عالیه
خاله نسرین.مامان صدف و سپهر
13 مهر 90 8:58
خوش بحالت ریحانه جونم.حسابی خوش بگذرون.مواظب خودت باشی خاله جونی!!!!

مرسی خاله جون حتما

مروارید مامان آوا
13 مهر 90 10:43
وبلاگت خیلی باحاله
چه خوب که همه عکساشو میذاری و همه خاطراتشو می نویسی مامان خوب
دخترتم خییییییییلی بانمک و خوشگله ما شا ا...

مرسی عزیزم شما لطف دارید
مامان زینب
13 مهر 90 11:28
طفلکی ریحانه....
هیییییییی
خودشون رو جاهای نرم ماشین تو ماشین میشنن بعد اونوقت بچه طفل معصوم رو...

ننشسته بودیم سامی خواهر زادم عشق ماشین پدر جونشه محض اون این عکسو گذاشتم
مامان گیسو
13 مهر 90 14:20
سلام گلم خوبی ؟
لباس های خوشگلت مبارککککککککک
خدا رو شکر که شادین
همیشه به گردش
بوسسسسسسسس

مرسی خانمم

مامان پارسا
18 مهر 90 14:37
پس عکس لباساش کووووووووووووووو؟

یه بلوز و شلوار و دوتا جوراب شلواری بود گفتم کمه همه رو یه جا تو یه پست جداگانه میذارم