ریحانه و سفر نامه کندوان
دیروز جمعه با مامانمو ستایشو شو شو رفته بودیم کندوان من که تا دیروز با ریحانه بیرون از شهر نرفته بودم چون همش فکر اینکه چطور شیر بدم یا وقتی پی پی کنه چیکار کنم خیلی خیلی بهم خوش گذشت
کندوان خیلی قشنگه مخصوصا آب و هواش هر کی نره جای خوبیو از دست داده
ریحانه رو گذاشتم تو کریرشو دادم تحویل باباش
نمازمونو خوندیم و بابایی میگفت تو این هوا قلیون حال میده و رفتیم به یه کافه تا بابایی قلیونشو بکشه
این تلو که به سر ریحانه زدم از کندوان خریدم
ریحانه بعداز یکم بازی کردن شیرشو خوردو خوابید منم ریحان و گذاشتم پیشه شوشو و با مامانم رفتیم واسه گذشت و گذار
از کندوان رفتیم به رستوران خاله ستایش هم هلاک ریحانه همین طور که تو عکس میببینید
ریحانه خندان
بدون شرح
ریحانه هی می اومد طرف دستمال کاغذی منم جعبه رو گذاشتم جلوشو مشغول خوردن چایی شدم غافل از اینکه ریحانه جون دستمالو در میاره و شروع میکنه به خوردن
ریحانه و توپ بازی با مادر جون
تا اومدیم خونه مادر جونش ریحانه رو حمام داد
و
وقتی بابایی اومد خونه کلی با ریحانه بازی کردنو ریحانه هم کلی خوشحال بود