ریحانه و اولین افطار
عزیزم امسال اولین سالی هست که سر سفره افطار تو پیش مایی
چه افطاری بود همش من و بابایی چشممون به تو بود و کلی به کارای تو می خندیدیم یکم من تورو نگه میداشتم بابایی غذا میخورد و......... آخر سر هم که هردو خسته شدیم یه تیکه نون دادیم دستت تا سرگرم بشی و بالاخره بتونیم افطار کنیم
ولی هرچی بود با سالهای دیگه خیلی خیلی متفاوت بود با توبودن خیلی خوبه ریحان عسلیم
تا گذاشتمت سر سفره زودی تغییر جهت دادی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی