ریحان عسلی  ریحان عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

◕‿◕ ریحان عسلی ◕‿◕

ریحانه و وابستگی

1390/5/16 2:30
372 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه ی دوستای عزیزم

دیشب که داشتیم میرفتیم خونه مادر جون ریحان بابایی ریحانو بغل کرد و زودتر از من از خونه بیرون اومد منم دنبال بابایی یکم عقب تر بیرون اومدم تا رسیدیم تو حیاط ریحان هی نق زد که بیاد بغله من  منم که وسایل دستم بود ریحانو از بابایی نگرفتم همینکه بابایی خواست از در بیرون بره همچین گریه کرد که نگو  طفلی بابایی بدجور  ناراحت شد  وقتی دید که ریحان نمیخواد بغلش باشه 

ریحانه خیلی به من وابستستشکلکـــ های آینـــ ـ ـاز من نمیدونم باید چیکار کنم

وقتی مهمونی میریم که اصلا بغله کسی نمیره باید من پیشش باشم تا بازی کنه وگرنه تا میذارم زمین حالا که چهاردستو پا میره  میاد دنبالم

وقتی هم میشینم که فیلم ببینم یا هر کاره دیگه ایی انجام بدم میذارم کنارم زود خودشو میندازه تو بغلم حسابی کلافم نمیدونم باید چیکار کنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله ياسمين زهرا
16 مرداد 90 11:43
ماشااله به ريحانه جون. ياسي ما دوست داره با ريحانه جون تبادل لينك داشته باشه. شما رو هم لينك كرديم. افتخار بدين ممنون ميشيم
مامان پریا
16 مرداد 90 11:57
خواهر خوبم این یه امر طبیعیه شاید شدت و حدت داشته باشه در مورد بچه های دیگه ولی کلاً همه ی بچه ها به مادرشون وابستگی زیادی دارن
من به خاطر همین وابستگی پریا رو یک سال و نیمش که تموم شد گذاشتم مهد خدا رو شکر خیلی هم نتیجه داد
موفق باشی


خــآ
16 مرداد 90 23:42
سَلــآمـ سلـآمـ

وآیـــ وآیــــ ریحـــــــــــآنه خــآنومـــ ُ

چــه نـآز ُ بـآنمکـــ!

وآیــ وآیـــــــــــــ!بخولمشــ

خدا بهتــ ببخشیه عزیزم!

فدات بشم مـآمـآنی ریحــآنه!

خـآله جونی مهلبونش ُ بوس بوس!

اینم واسه مـآمـآنیشــ

خـــآلـــه جونــے
16 مرداد 90 23:42
چرا خا نوشت؟! اجی اسمو درست کن ابروم رفت: اینه:خـــآلـــه جونــے