ریحان عسلی  ریحان عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه سن داره

◕‿◕ ریحان عسلی ◕‿◕

ریحانه و شگرد جدیدش

1390/6/25 17:37
474 بازدید
اشتراک گذاری

اینم به در خواست خاله های   ریحان عسلی که زود زود آپ کنم
جلوی ورودی آشپزخونه دو تا پشتی گذاشتم که ورود ممنوع باشه واسه خانم خانما اما ...........niniweblog.com


مامانایی که این عکسارو میبینید شما هم با نی نی هاتون اینجوری بودید یا اگه راهکاری بلدید به من هم بگید


ریحان عسلی

ریحان عسلی

ریحان عسلی

ریحان عسلی

پ.ن: توی لینکام سامی خواهر زاده دوست داشتنیه منه خوشحال میشم که به وبلاگش یه سری بزنید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان ماهان عشق ماشین
25 شهریور 90 19:17
ای شیطون.
مامان ماهان عشق ماشین
25 شهریور 90 19:25
من مشکلی با آشژزخونه اومدن ماهان نداشتم.ولی عمه ماهان برای اینکه پسرش سراغ راه پله نره گهوارشو گذاشته بود اونجا و زیر گهواره که راه داشت رو با بالش پر کرده بود..
عمه ی امیرحسین
25 شهریور 90 20:26
چه نازه این کوچولو . خدا نگهش داره

مرسی که به ما سر زدید
خاله ستاره
25 شهریور 90 20:45
ريحاني خيلي بلا شديا خاله جون زياد نياز به آموزش پسرخاله نداري

خاله پس خالمو هم درس میدم
خاله ستاره
25 شهریور 90 20:48
يه خوبيي كه داري ميدوني چيه ريحاني؟خرابكاريهات با خنده است موش كوچولو وقتي رفتيم خونه پدر جون تو موش شو اميرحسين هم گربه ديگه واااااااااااايD
خاله ستاره
25 شهریور 90 20:57
نا گفته نماند كه ماماني با شيطون گريهات خوشحال ميشه
خاله سودابه
25 شهریور 90 22:10
چه شیطون شده آخ آخ بلا
خاله سودابه
25 شهریور 90 22:11
میخوای بری سراغ سیب زمینی و پیازارو از جاشون بندازی اینورو اونور
نه اینجا فر باز بود میخواست بره توش بشینه

خاله هدی یاسمین زهرا و نی نی نخودچی
25 شهریور 90 23:43
به نظر من سیم خاردار هم بکشین این نی نی شیطون و بلا ازش رد میشه تنها راهش اینه که باهاش کنار بیاین و مراقبش باشین
(الان شما توی ذهن خودتون میگین فقط نظر(تز) میده راهکار درست و درمون که ارائه نمیده)
همینه که بلدم. دوراز جون شما،اگه نظر ندم می میرم حسرت به دل می مونم

نه این چه حرفیه عزیزم
فعلا که دارم مدارا میکنم باهاش
مامان آرمان
26 شهریور 90 0:42
سلام.
هر کاری بکنی بازم این فسقلی ها یه راهه دیگه پیدا میکنن.حتی اگه جلوشن را هم ببندی از یه راهه دیگه وارد میشن.ممکنه مدتی نتونن ولی وقتی تواناییو عقلشون زیاد بشه باید حالت تدافعی را عوض کرد.
در مورد تو آشپزخانه نمیشه کاری کرد باید تحمل کنی و تازه روزهای بریز و بپاش از توی کابینتها هنوز مونده.
آرمان که مدت طولانی با ظرفهای حبوبات بازی میکرد .
جلوی تلویزیون قطاری از صندلیهای ناهار خوری بود و ........
هرچی بگم بازم کم گفتم.
فقط باید صبور بود تا اینکه کمی عقلشون برسه.

سلام عزیزم مرسی از راهنماییاتون
مونا
26 شهریور 90 9:43
سلام عزيزدلم
به نظر من يه پشتي بزار دم در شايد چاره ساز بود البته من كه نتونستم جلو رهام و بگيرم

حالا دوتا پشتی گذاشتم از پسش بر نیمدم
آنــدیــآ دخمــل مــآ
26 شهریور 90 13:19
شیطــــــــــون بــــــــــلا
ریحانه
26 شهریور 90 13:53
خصوصی
خاطره مامان بردیا
27 شهریور 90 10:54
من عاشق این شیطونیاتم به خدا
مامان پارسا
28 شهریور 90 1:19
ماشالا به این دخمل آروم و ساکت
بابا شما نتو حسابی قوم و خویشی کردیناااااااااااااااا
برای ریحانه ی شیطون بلااااااااا


مامان کوثر
28 شهریور 90 11:36
آفرین به استعداد این دختر گلم ببین چقدرهم مصمم مسیر رو طی می کنه هورا آفرین قهرمان