ریحانه و لواشک
من(مامانی) از بچگی عاشق لواشک و شکلاتم
وقتیکه دیروز به کارام رسیده بودم و میخواستم فیلم نگاه کنم درحالیکه ریحان هم داشت بازی میکرد لواشکمو برداشتم و اومدم پیش ریحان تا هم فیلم نگاه کنم هم حواسم به این وروجک باشه اما امان از دست ریحان عسلی تا دید من دارم لواشک میخورم چشماش گرد شدو هی می اومد به طرف من منم که داشتم فیلم میدیدم واسه اینکه ریحانی بذاره تمرکز داشته باشم یه تیکه کوچیک گذاشتم دهنش تا بیخیالم بشه
اما نه انگاری مزه کرده بودو به مزاجش خوش اومده بود دوباره میخواست منم مثه همیشه تسلیم شدمو دوباره یه تیکه اما بزرگتر از قبل دادم
من که مامانیش بودم به خاطر اینکه ترش بود نتونستم همه رو بخورم اما .......
خوشحال از اینکه لواشک دادم که بخوره
داره با اون دوتا دندونای کوچیکش لواشکو تیکه میکنه
آخر و عاقبت لواشک دادن به ریحان عسلی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی