ریحانه و آینه
سلام به دوستای خوبه وبلاگیم ریحانه عزیزم از بچگی وقتی گریه میکردی تا می بردمت جلوی آینه گریه ات بند می اومدو میخندیدی الان یه چند وقتیه که میتونی خودت چهار دستو پا بری تو اتاق خواب ( اتاق خواب یکم بالاتر از سطح پذیراییه ) اوایل وقتی می رفتی توی اتاق همینکه می رفتی کنار میز عسلی تخته من با بازی کردن باهاش راضی بودی تا چند روز پیش که من سرم گرمه کارام بود و شما هم طبق معمول خوش به حالت بود اومدم ببینم کجایی و چیکار میکنی دیدم رفتی بین درآور و داری خودتو تو آینه قدی با تعجب نگاه میکنی کلی از کارت و نوع خیره شدنت تو آینه خندیدم تا دیروز 90/06/11 که باز رفتی سر وقت آینه قدی و ............