ریحانه و مهمونی عمو امیر
سلام خوبی گلم
دیشب خونه عمو امیر من (مامانی) شام دعوت بودیم
زهرا زن عموی مامانی میگفت باران از عشق اینکه ریحانه می خواسته بیاد خونمون از صبح بیدار مونده و حتی ظهر هم نخوابیده بارانی دوستت دارم
اینم عکسای این مهمونی
بدو ورود باران اسباب بازیهاشو آورد که ریحانی بازی کنه
ریحانی که عاشق تلفن باران شده بود
همچنان مشغوله بازی با اسباب بازیهای بارانی
بدون شرح!!!
پ.ن: خاله ستاره و سامی جاتون خیلی سبز بود
پ.ن: سر سفره با بارانی سر خوردن سالاد الویه چه فیلمی داشتیم بیچاره مامانش خیلی خسته شد تا تونست دقیقا چشمای جوجه تیغی رو در بیآره تا بارانی بتونه نوش جان کنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی