ریحانه و جارو برقی
امان از دست ریحان عسلی ما
عزیزم وقتی کوچیکتر بودی یکم بهتر به کارام میرسیدم الان که یکمی از قبل بزرگتر شدی به کارای خونه رسیدنم خیلی خیلی برام سخت شده مخصوصا جارو کشیدن
قبلنا وقتی میخواستم جارو بکشم میذاشتمت توی روروکتو تو هم با وجودیکه اولش از صداش میترسیدی اما خب تو روروکتت میموندی و زل میزدی به من و جارو کشیدنم
تا دوشنبه هفته پیش که خواستم جارو بکشم تا جارو رو روشن کردم از شدت صداش ترسیدیو زدی زیر گریه و اصلا نذاشتی من به کارم برسم حتی بهش دست هم نمیزدی منم نمیتونستم بیخیاله جارو کشیدن بشم مجبور شدم تورو تو بغلم بگیرمو به کارم برسم ناگفته نماند که یه حاله اساسی هم به کمرم دادم
تا دیروز 90/05/26 که خواستم جارو بکشم شما هم مشغول بازی
بودی منم بهت اعتنایی نکردمو جارو رو روشن کردم تا صداشو شنیدی یه تکونی خوردیو به من نگاه کردی منم که داشتم عکس العملتو میدیدم یه لبخند زدم و تو هم یکم بیخیال شدی اما دست از بازی برداشتی و یه جا نشستیو به من و کار کردن با جارو نگاه کردی
این بار تو دست و پام میپیچیدیو میخواستی من بغلت کنم و کمتر از هفته پیش میترسیدی اما من بالاخره ابن بار بدون بغل کردن تونستم جارو بکشم
بدون شرح!!!