ریحان عسلی  ریحان عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

◕‿◕ ریحان عسلی ◕‿◕

ریحانه و کالسکه

1390/8/13 19:17
474 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامان

الان که دارم این پست رو برات مینویسم عزیزم خوابیدی و همه رفتن باغ و تنها خونه هستم

از صبح که بیدار شدم گردنم بد جور درد میکنه مثه اون سه روزی که اثرات بی حسی سزارین به سر و گردنم زد طوریکه نمیتونستم سرمو بالا بگیرم

شما هم که خیلی شیطون شدی مخصوصا وقتی ستایش رو میبینی شیطونی هات خیلی گل میکنه

تو اتاق رفتم که لباساتو بذارم توی ساکت دیدم سر و صدات در نمیآد اومدم ببینم چیکار میکنی دیدم رفتی توی آشپزخونه و خودتو از آّب سرد کن آویزون کردی

ریحان عسلی

ریحان عسلی

تا اومدم بغلت کنم جیغ کشیدی و گریه کردی بردمت توی حیاط که یکم بذارمت توی کالسکه شاید خوابت بگیره تا کاسکه رو دیدی خودت انداختی توش

اما هنوز 10 دقیقه ننشسته بودی که می خواستی بیای پایین حتی اجازه نمی دادی که خودم بیآم درت بیآرم

اینم تلاش ریحانه در حال بیرون اومدن از کالسکه

ریحان عسلی

ریحان عسلی

بعد ار اینکه کمربندتو باز کردم که بیآی بغلم بازم میخواستی بری سوار کالسکه اما این بار میخواستی توش بایستی

ریحان عسلی

اینجا هم ریحانه خوشحال از اینکه به خواستت رسیده بودی

ریحان عسلی

بعد هم رفتیم به بابایی یه زنگ زدیم و تا صدای بابایی رو شنیدی هی بابا بابا بابا میکردی بابات چه عشقی میکرد وقتی بابا صداش میکردی

اینم ریحانی در حال مکالمه با بابایی

ریحان عسلی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

خاله ستاره
13 آبان 90 19:41
ريحاني ديگه حسابي بلا شده

خاله سوغاتی یادتون نره

خاطره مامان بردیا
13 آبان 90 21:06
عاشق شیطونی هاتم کوچولو

خاله

مامان یاسمین زهرا
13 آبان 90 21:59


نازنین
13 آبان 90 22:11
ریحانه جون به مامان بگو تازه اولشه هنوز شیطنتهای بعدی رو ندیدی.

هی وای من ...!

خاله ی امیرعلی
13 آبان 90 22:52
خیلی خیلی عکسهاش قشنگو نازه مامانی انگار میخواست با شما بازی کنه مثل خودت خیلی زرنگه بزنم به تخته
فدای عسلی بشم خیلی خیلی دلم براتون تنگ شده
وقتی ریحان رو میبینم تموم غصه ها از یادم میره

فدات شم شما لطف دارید ما هم همینطور
خودم یه تنه غصه هاتو پر پر میکنم


خاله جون
13 آبان 90 23:28
اللللللللللللللللللللللللللهی
نمی دونم این آبسردکن چی که همه یبچه ها عاااااااااشقشن
به ریحان عسلی

آره والا فقط خودشون میدونن

مامان ثنا و ثمین
14 آبان 90 0:56
سلام خانومی.ریحانه جون رو یه بوس محکم بکنبهتر شده که انشااله

سلامممممممممممممم عزیزم مرسی آره اما هنوز ویروسی که از طرق هوا وارد بدنش شده بود هنوز از بین نرفته

مامان سارا
14 آبان 90 9:48
آخرررررررررررش من ميخورمت ريحان عسلي
مامان کوثر
14 آبان 90 12:25
ای وروجک کم کم راه های آب بازی رو داری یاد میگیری ای جون الان از تو کالسکه مییوفتی ها خیلی بلا شدی آخی بابایی داره برات گریه میکنه میگه دلم واسه ریحانی تنگ شده؟ عیبی نداره زود میری الان رو بچسب خوش باشین
محمد
14 آبان 90 13:04
شاد باشید وسلامت در کنار دوستان
مامان زهرا نازنازی
14 آبان 90 13:37
مامان شایان
14 آبان 90 13:59
سلامممممممممممممممممم ریحانه عسلی! الهی قربونت که شیطنتات دست کمی از شایان من نداره!
مامان سانای
14 آبان 90 14:59
نازی خانوم خوشگله
مامان ماهان عشق
14 آبان 90 16:53
سلام شیطون خانم.کالسکه رو چرا واِگون کردی خانمی.مامانی این از اون دختراییه که نباید حالا حالاها بذاری گواهینامه بگیری.
آخیش بابایی دلش تنگ شده.نازی
معلومه که ریحانی هم همینطور.
اکشالی نداله خاله جون.مامانیت وضعش از تو خرابتره.تابلو هست
راستی چقدر سوغاتی برای بابایی آماده کردین.ها؟؟!!

سلام عزیزم
میبینی تورو خدا
هنوز چیزی نگرفتم

خاله هدي ياسمين زهرا
14 آبان 90 19:59
ماشااله
مامان فاطمه
15 آبان 90 13:24
شیطون خانم ببوس کمت بود گازش بگیر رو مچش که ساعت درس شه نانازی
مامان فاطمه
15 آبان 90 13:30
با اجازه لینکتون کردم شماهم اگه خواستید لینک کنید
مامان پارسا
15 آبان 90 19:03
خاله جون چیکارداری میکنی

چیو دارم چیکار میکنم ؟
خاله نسرین.مامان صدف و سپهر
20 آبان 90 0:28
ریحان جون ماشاالله چه شیطونی شدی ها.