ریحان عسلی  ریحان عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

◕‿◕ ریحان عسلی ◕‿◕

ریحانه و عاشقانه های مامانی

سلام عزيزم روز به روز کاراي جديدتري انجام ميدي قوربون قدو بالات برم من ريحان عسلی      اينروزا وقتي ماماني ميخواد نماز بخونه همراه هميشگي ماماني هستي  وقتي ماماني در حالت نشسته نمازشه عسلي من مياي تو بغله مامان ميشيني يا وقتي ايستادم پاهامو ميگيريو مي ايستي از خوابت بگم که 360 درجه تو خواب مي چرخي اداهات که ديگه جاي خود دارد الان يه چند روزيه که مثه پيشي        خودتو کش و قوس ميدي و روي زمين غلت ميزني وقتي کارخرابي ميکني ميآم سراغت تندي تندي کارتو انجام ميدي بعدش پشت سرت نگاه میکنی ببینی عکس العمل من چیه  وقتی که بازی میکنی صداهای عجیبی از خودت مثله حرف زدن ما آدم بزرگا ...
4 مهر 1390

ریحانه و بازی قایم موشک

 سلام ريحان عسلي من  الان يه چند وقته که باهات قايم موشک بازي ميکنم خيلي دوست داري  وقتي که صدات ميکنم و نميتوني پيدام کني مي شيني و ميخواي گريه کني که البته من نميذارمو از جايي که خودم رو قايم کردم بيرون ميآم و تا وقتي هم منو ميبيني ذوق ميکني و تندي تندي با حالت چهار دست و پا خودتو به من ميرسوني و ميآي بغلم الهی فدات بشم من   اینجا صدای منو میشنوی اما هنوز منو پیدا نکردی من پشت در ایستادم تازه منو بعد از یه جستجوی 2_3 دقیقه ایی پیدا کردی بدون شرح !!!     ...
4 مهر 1390

ریحانه و ششمین دندون

سلام ريحاني ششمين دندونت هم در حالي در اومد که:  وقتي من داشتم آشپزي ميکردم الناز (زن عموي ريحان) بهم گفت ريحانه الان که داشت مي خنديد انگاري از پايين دندون در آورده منم گفتم فک نکنم تازه از سمت راستش دندون در آورده  باشه بعدا نگاه ميکنم   تا موقع خوابيدن يه دفعه يادم افتاد ريحاني هم که طبق معمول هميشه هيچ همکاري نکردي و اصلا نذاشتي دهنتو باز نگه دارم مجبور شدم از ترفند قلقلک و شکلک در آوردن استفاده کنم که با به خنده در آوردنت ببينم دندون درآوردي يا نه  که هرچي دقيق نگاه کردم ديدم از دندون پاييني خبري نيست شانسي يه نگاه به لثه بالا انداختم ديدم آره از لثه بالا دندونت زده بيرون اين سومين دندون بالا از سمت چپ ( 0...
3 مهر 1390

ریحانه و تمرین ایستادن

سلام ریحانه عسلی در آغاز راه رفتنی قوربونت برم من دیشب که الان بامداد روز یکشنبه 90/07/03 شده  و از فردا مدرسه ها باز میشن عمو رحمانینا خونمون بودن موقع شام که مثه همیشه بغله من بودی تا غذا بخوری (بابایی اینجور مواقع  که میشه اصلا تورو نمیشناسه )   وقتی که سیر شدی اومدی با کمک شونه هام وایستادی تو اون لحظه امیر علی که داشت با بطری نوشابه بازی میکرد همه داشتیم به امیرعلی نگاه میکردیم دستتو از روی شونه هام برداشتی و بدون کمک یه چند ثانیه ایی ایستادی  من هم بابایی رو صدا کردم که ای وای ببین ریحانه خودش ایستاده بعد از اون هم وقتی داشتیم میوه می خوردیم اومدی که بهت هلو بدم باز خودت بدون کمک ایستادی انگاری دیگه کم ک...
3 مهر 1390

ریحانه و پنجمین دندون

سلام ریحان عسلی انگاری  واسه دندون در آوردن روی دور تند افتادی  نه از دومین دندونی که در آوردی 2 ماهی گذشت تا سومی رو رویت کردیم نه اینکه چهارمین دندونت هنوز درنیومده پنجمی رو به فاصله 2 روز دیدم اما اینم بگم که دیشب90/06/31 تا صبح ناله میکردی و اصلا درست و حسابی نخوابیدی و تب و اسهال هم داشتی به مادر جونی (مادری) که گفتم اسهال داری گفت ماست و کته بهت بدم که به علت حساسیت به شیر توی ماست نتونستم بهت بدم پنجمین دندون از پایین سمت راست در اومده مبارک باشه  90/07/01 ساعت ٢٠:٠٤ من متوجه دندون پنجمت شدم       ...
1 مهر 1390

ریحانه و نی نی صدرا

سلام الان که دارم این مطلبو مینویسم از خونه مریم (دختر عموی ریحان عسلی ) اومدیم و عزیزم الان خوابیدی رفته بودیم دیدن نی نی صدرا (پسر عمه ی امیر رضا) خواهر شوهر مریم خدا بعداز  12سال این نی نی رو بهشون داده بود صدرا دومین نی نی که ریحانی بعد از تولد خودش دیده  ریحانی خیلی بهت خوش گذشت اونجا همش با امیر رضا مشغول بازی بودی  یا توی آشپزخونه با کابینت ها بازی میکردی از شوق دیدن نی نی یادم رفت با نی نی صدرا ازت عکس بگیرم که برات یادگاری بمونه توی فایل عکس هات که نگاه کردم دیدم  با امیررضا عکس داری و گفتم از هیچی بهتره و یکمی با موضوع همخونی داره ریحان عسلی و امیررضا اینجا 6 ماهه ایی   ...
31 شهريور 1390

ریحانه و شیطونی هاش

توجه کنید به پاهاش ای بلا  من که نشسته بودم کنار مبل اول اومدی توی بغلم نشستی بعد هم از طریق شونه هام رفتی بالای مبل و از اونجا هم ........... خیلی شیطونی قوربونت بشم من تا هم به کار خرابی هات میرسم تند تند  به کار خرابی هات میرسی اینجا تا اومدم بگیرمت زودی پاهات بردی بالا تا بری روی میز من عاشق این اداتم  اما بابات میگه زشت میشی دیشب هم که عکسای دسته جمعی میگرفتیم توی یکی از عکسها لباتو اینجوری کرده بودی نظر شما چیه؟ ...
31 شهريور 1390

ریحانه و شلیل

سلام اون شبی که از مهمونی عمو مهدی برمی گشتیم توی ماشین خوابت برد تا رسیدیم خونه خوابیدی و یه نیم ساعت بعدش که میخواستی شیر بخوری من واسه اینکه پوشکتو عوض کنم  چراغ رو روشن کردمو نور چراغ خواب رو از چشات گرفتو حسابی شاد و شنگول شدی اونقدر سر حال شدی که بابایی هم که داشت شلیل میخورد دستتو درازکردی که بگیری ازش قوربون این اداهات بشم من بعد منم باز چراغ رو خاموش کردم و با نور تی وی که روشن بود بسنده کردم تا دوباره خوابت بگیره که بعد از حدود نیم ساعت بازی کردن دوباره خوابیدی       ...
30 شهريور 1390

ریحانه و چهارمین دندون

سلام بازم دندون   این دفعه چهارمین دندونته عزیزم به فاصله 8 روز از سومین دندونت ( ساعت 15:55  90/06/29 من متوجه شدم که دندون از لثه ات زده بیرون )  چهارمی دندونت بالا از سمت چپ در اومد   عزیزم اینروزا  خیلی بی طاقت بودی و گریه میکردی    مخصوصا از 3شب پیش که مهمونی رفته بودیم خونه عمو مهدی خیلی نا آروم بودی حتی تب هم کردی اما خدارو شکر بخیر گذشت الان هم که داری شیر میخوری یه دفعه در حالیکه چشمات بسته و میخواستی بخوابی گریه کردی الهی فدات بشم که داری درد میکشی     ...
30 شهريور 1390