ریحان عسلی  ریحان عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه سن داره

◕‿◕ ریحان عسلی ◕‿◕

ریحانه و محافظت از سرما به روش بابایی

سلام ریحانی بلا و شیطونه مامانی شبها همش روي شکمی من اصلا شب درست و حسابي نميتونم بخوابم چون بايد خيلي حواسم بهت باشه این مطلب برمیگرده به صبح روز جمعه که شما و بابایی از خواب زود بیدار شدید آخه حقم دارید که صبح زود پاشید من که تا صبح کشیک شما میدم از بس توی خواب در حال حرکتی اصلا یه جا نمی خوابیدی  360 درجه میچرخی  بابایی هم که قوربونش برم از وقتی سرش روی بالشت میذاره خوابه تا وقتی که ساعت زنگ بزنه بیدار میشه صبح جمعه خیلی هوای خونه سرد بود عزیزم نه اینکه بهت بی اعتنایی کرده باشما نه اما وقتی دیدم بابایی بیداره تورو سپردمت دست بابایی و سرمو کردم زیر پتو تا خواب از چشام نپره اما چه خوا...
28 شهريور 1390

ریحانه و شکلات

الان یه چند روزیه که بابایی منو شرمنده خودشون کردنو  یه 2_3  کیلو شکلات آوردن تا دیگه هی نخوان برن سوپرمارکت یه بسته شکلات واسه من  بخرن من از وقتی ریحانه به دنیا اومده خیلی خیلی علاقه زیادی به خوردن شکلات  پیدا کردم (از بچگی من عاشق شکلات  و کاکائو بودم و هستم  وقتی هم باردار بودم اوایل ویار ترشی و لواشک داشتم آخریا هم که خیلی دلم شکلات میخواست دکترم میگفت این چند ماهه رو رعایت کنم ایشالا بعدا یه دل سیر میخوری) دیروزم که من طبق معمول بعداز ظهرها نشسته بودم پای کامپیوتر ریحانی هم مثه همیشه نمیذاشتو هی می اومد زیر میز منم به فکرم رسید که شکلات هارو بدم دستش تا یکم سرگرم بشه  منم به کارم برسم یک...
27 شهريور 1390

ریحانه و نی نی وبلاگ

  سلام ریحانی من هرجا باشم شما هم میخوای اونجا باشی  دیروز که داشتم با کامپیوتر  کار میکردم همش میرفتی زیر میز و میخواستی به چراغ پاور کیس که  آبی رنگ بود دست بزنی من دیگه چاره ایی نداشتم جز اینکه تو رو بغل کنم و به کارام برسم اما تو بغلمم آروم و قرار نداشتی هی میخواستی دست به کیبورد بزنی  دیگه منم مجبور شدم تورو بزارمت روی میز و به وبلاگت برسم آخریا  نمیدونم دیگه از چی  خوشت اومده بود که هی یه نگاه به من میکردی  و یه نگاه به مانیتورو میکردی میخندیدی     ریحانه و نی نی وبلاگ بدون شرح!!!   ...
26 شهريور 1390

ریحانه و شگرد جدیدش

اینم به در خواست خاله های    ریحان عسلی که زود زود آپ کنم جلوی ورودی آشپزخونه دو تا پشتی گذاشتم که ورود ممنوع باشه واسه خانم خانما اما ........... مامانایی که این عکسارو میبینید شما هم با نی نی هاتون اینجوری بودید یا اگه راهکاری بلدید به من هم بگید پ.ن: توی لینکام سامی خواهر زاده دوست داشتنیه منه خوشحال میشم که به وبلاگش یه سری بزنید ...
25 شهريور 1390

برای تو ...

همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد همگان روند و آیند و تو همچنان که هستی     مامانی امروز 25 شهریور درست روزیه که منو بابای ازدواج کردیم  امیدوارم که همیشه به یادت بمونه این روز رو کوچولوی من و اولین کسی باشی که اگه خودمم یادم رفت همیشه به یادم بیاری    این کیک و عمه جونی پارسال که بابایی طبق معمول یادش رفته بود این روز واسمون گرفت پارسال تو دل مامانی بودی ریحان عسلی من ...
25 شهريور 1390

ریحانه و عکسای 8 ماهگی

عکسای 8 ماهگی ریحان عسلی که هیچ کدوم توی وبلاگش واسه خاطرات 8 ماهگیش  استفاده نکردم اگه گفتید اینجا دارم چیکار میکنم؟  نشستنشو ببین ای خرس شیطون گیرت آوردم ! زهرا و عمو عبدالله و ریحان عسلی  اینجا زهرا داشت میرفت فرودگاه که بره تهران آخرین عکسشو با ریحانی انداخت ریحانه خونه مامان بزرگش  در ادامه اون شبی که مطلبش رو گذاشتم (ریحانه و یه اتفاق) داشتم عکساشو از تو دوربین میدیدم با اون پستونک وارونش اومد توی بغلم کار هر روز ریحانی باید همیشه یه تکونی به این ریسه های انگور بده ...
23 شهريور 1390

بی خوابی من

 الان که دارم این مطلبو مینویسم 02:56 روز چهارشنبه هستش نه که بیخوابی به سرم زده باشه نه عزیزم از فکرو خیال های که خودمم میدونم بی خودیه اما چیکار کنم بازم میآن به سراغم ترس از آینده کارایی که دوست داشتم برات انجام بدم و شرایط نذاشته  گفتم بیام یکم وبگردی کنم شاید یکم این فکرو خیالا از سرم بپره و چشام خسته بشن  و خوابم بگیره   شده بمانی و ندانی چه كنی با خود و تقدیر؟  شده سرگردان شوی انگار كه هيچ راهی نیست  و تو مانده ای و دیوارهای بلند؟  شده میله ها آنقدر باشند كه قدرت عبور را از تو و پاهایت بگیرند؟  و آنقدر دستهایت روی طناب آویزان بماند كه چكه ای ش...
23 شهريور 1390

ریحانه و 9 ماهگی

  ای تنها دلیل رد کردن هر دلیل و ای تنها بهانه ی آوردن هر بهانه دیوانه ی مهربانی تؤام …. ای بهترین چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر شد که دنیای من شدی پس برای من بمان و بدان که تو تنها بهانه برای بودنی عزیزم  ماهگیت مبارک   زندگي ، عشق ، گذر كردن از اين روزاي سرد مردن خاطره هاي تلخ ديروز و به جاش يه عالمه لحظه گرم همه يه بهونه قشنگ مي خواد تو، آره اون بهونه اي ، اون بهونه قشنگ واسه گم كردن هر چي خاطره است كه تو ذهن خاكي يه آدم خسته ازعشق ، شده آخر يه رنج تو ، آره اون بهونه اي واسه پيدا كردن يه لحظه گرم توي اين زندگي سرد واسه موندن توي اين حس قشنگ تو ، آره اون بهونه اي ...
21 شهريور 1390

ریحانه و سومین دندون

  عزیزم همین الان متوجه شدم( ساعت 17:00 ) که سومین دندونت از بالا سمت راست   در اومده قوربونت برم من الان دیدنت با سه تا دندون خیلی برام جالبه   همین الان که داشتم پوشکتو عوض میکردم در حالیکه  میخندوندمت دیدم که لثه بالاییت سفید شده اول فک کردم چیزی مونده رو لثه ات اما بیشتر که  دقت کردم دیدم بله دندون در آوردی    عکس امروز صبح  نشستنشو ببین     ...
21 شهريور 1390